رمان گرگینه ی من



ته : نع خیلی دوره ...² و ³ ساعت راهشه
ات : جانننن...چرا نمیری کافی شاپ نزدیکی خونت؟!
ته : اونجا ندارن
ات : ممکن نیست...آخه چه جور جایی کافی ندارهههه(تند تندو عصبی)برگشتم سمتش دیدم داره نگام می‌کنه و آروم می‌خنده ...چی شده؟!
ته : خیلی بانمکی(لبخند دلبرر)
ات : آها(لپلش گل میندازه)
ته : چیشد؟!
ات : هیچی(دستاش را می‌ذاره روی لپاش)
ته : تو چطور خونت اینوراست؟!
ات : آره دو تا خونه بالاتره.... راستی اسمت چیه؟!
ته : ته یونگ ...تو چی؟!
ات : آت... راستی چند سالته؟!
ته : رسیدیم (از قصد جواب نداده)
ات : اینجا که بسته است
ته : آره راست میگی... ی رستوران اونجاست... به نظر شیکه نظرت چیه بریم؟!
ات : بریم... داشتیم از خیابون رد می‌شدم که یه ماشین زد بهم...
دیدگاه ها (۱۲)

رمان گرگینه من

رمان گرگینه من

رمان گرگینه ی من

رمان گرگینه ی من

{ پارت پنجم } ( جیمین پشت در اتاق شوگا وایستاده بود تردید دا...

دختر سایه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط